گزارش خبرنگار مهر، رمان «راهنمای مردن با گیاهان دارویی» نوشته عطیه عطارزاده به تازگی توسط نشر چشمه منتشر و راهی بازار نشر شده است. این کتاب پنجمین عنوان از مجموعه «کتابهای قفسه قرمز» است که توسط این ناشر چاپ میشود.
کتاب های قفسه قرمز چشمه، داستان های ساختارگرا، جریان گریز و ضد ژانر این ناشر را در بر میگیرند. دو مجموعه دیگر کتابهای قفسه آبی و سیاه این ناشر هم داستانهای ژانری و داستانهای پلیسی و جنایی داستان نویسان ایرانی را شامل میشوند.
«راهنمای مردن با گیاهان دارویی» اولین رمان نویسنده اش است که منتشر میشود. داستان این رمان درباره دختر جوانی است که چشمانش نمیبیند و در خانهای همراه مادرش، در کار خشک کردن، ترکیب و آماده سازی گیاهان دارویی فعالیت میکند. به دلیل ناتوانی این دختر در بینایی، او در استفاده از قوای دیگرش قدرت پیدا کرده و توانسته در ساختار و وجوه گوناگون اشیا، گیاهان دارویی و البته رابطه با مادرش توانسته به درک جدید و جذابی برسد.
تنهایی، در این رمان یک مفهوم برآشوبنده است و رهایی از آن، راههای عجیب و گاه خونینی دارد. شخصیت اصلی داستان که همیشه در خانه بوده برای یک مراسم خانوادگی پا از خانه بیرون میگذارد و همین مساله باعث بروز اتفاقاتی میشود...
این رمان ۲۳ فصل دارد که با عبارت «پرده» نامیده شده اند. بنابراین، رمان «راهنمای مردن با گیاهان دارویی» مانند یک نمایشنامه که چند پرده دارد، ۲۳ پرده دارد.
در قسمتی از این رمان میخوانیم:
مادر میگوید برای مان ماشین بگیرند. میگوید باید هر چه سریعتر برگردیم خانه. صدایش تکانم میدهد. محیط اطراف را احساس میکنم. میخواهم جلوش را بگیرم اما زبانم بند آمده و اختیار تنم با من نیست. خاله میگوید برای ناهار برویم خانه پاپا. میگوید کل فامیل جمعاند. مادر نمیخواهد به آن خانه برود، آن هم حالا که خانم کوچک و پاپا رفتهاند. میگوید تحمل آن همه خاطره را ندارد. میگوید تا همین جا برایش کافی است. هرچه اصرار میکنند نمیتوانند مادر را به ماندن راضی کنند. منصور میرود که برایمان ماشین بگیرد. من صدای فریاد پرندگان را به وضوح میشنوم. جهان را برداشته است. سوار ماشین که میشویم منصور خم میشود و دستش را از کنار من که صندلی عقب نشستهام دراز میکند و چیزی به راننده میدهد. تمام.
راه که میافتیم و مدتی میگذرد تلاش میکنم بیدار بمانم. گوشم را به شیشه سرد ماشین میچسبانم و زور میزنم از فرو افتادن پلک ها جلوگیری کنم. کف دستانم میسوزند. مادر توی خودش است و حرف نمیزند. صدای نفس هایش آرام و بریده بریده به گوش میرسد. زبانم خشک است. هنوز تنها چیزی که هست بوی کتان است. صورتم را به شیشه ماشین میچسبانم و همه چیز را مرور میکنم. منصور خیس عرق است. به صدای راه گوش میدهم. جای دستانش را بر تنم احساس میکنم، دو حفره سرخ داغ اند. به خواب میروم و وقتی با تکان مادر بیدار میشود جلوِ خانه دروازه دولت ایم. تنم را نیشگون میگیرم و از ماشین پیاده میشوم.
این کتاب با ۱۱۷ صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۱۲ هزار تومان منتشر شده است.
نظر شما